الهه ی الهام
انجمن ادبی

 

« راز عاشقانه زیستن»

برای شروع بهتر است از یک شعر معروف کمک بگیرم:

« به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»

البته سطح این شعر خیلی بالاتر از درک و فهم من است و برای دسترسی به مفاهیم والای آن به نردبان فلسفه و عرفان و الهیات نیاز است.شاعر عارف ما در این بیت دلیل عشق خود به تمام مظاهر خلقت و موجودات عالم را این گونه توضیح می دهد که هر کدام از این پدیده ها، اثری از خالقی مهربان است و عشق ورزی به آنها، عشقبازی با خداست.

اما بحث من خیلی ساده تر و کوچکتر از این حرفهاست. روزی دوستی از من پرسید:« چطور است که تواز کسی نفرت نداری؟ همه را دوست داری؟ یا باکسی جنگ و قهر نمی کنی؟» جوابم به دوستم این بود:« شاید چیزی شبیه موتوا قبل ان تموتوا، بمیرید پیش از آنکه بمیرید؛نظر شخصی من این است که بمیرانید قبل از این که واقعاً بمیرند. دوستان و آشنایان، پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر و فرزندان و هر کسی را که با شما سر و کار دارد؛ بمیرانید.

برای چند لحظه چشمانتان را هم بگذارید و تصور کنید کسی را که باید دوست داشته باشید و آنچنانی که باید ، ندارید، یک بار در ذهن و خیال خودتان او را بمیرانید. زندگی را بدون او تجسم کنید.کسی که شایسته ی دوست داشتن شما بوده و شما آن را از او دریغ کرده یا به آن بی توجه بوده اید. عذاب وجدان رهایتان نمی کkn. دست التماس به سوی خدا بلند خواهید کرد و از او خواهید خواست که فقط یک بار دیگر او را به شما برگرداند، قول خواهید داد که همه چیز را جبران کنید. با خودان خواهید گفت اگر یک بار دیگر زنده بشود و به زندگی ام برگردد؛ فرزند نمونه ای برایش خواهم شد، بهترین پدر و مادر دنیا می شوم، مهربان ترین و عاشق پیشه ترین همسری می شوم که زمین و زمان کمتر دیده باشد، باوفاترین دوست عالم خواهم شد و دوستی را در حقش تمام خواهم کرد و...

حالا چشمتان را باز کنید. خدا انابه و التماس شما را شنیده و درخواستتان را پذیرفته و عزیزتان را به شما برگردانده است. حالا او زنده است و در کنار شماست.و خدا منتظر است که آیا شما به قولی که به خود و خدایتان داده اید عمل می کنید یا نه! حالا موقع جبران و عمل و دوست داشتن و عشق ورزیدن است.

این طور که بشود، نه تنها از کسی متنفر نمی شوید، بلکه عاشقانه همه را دوست خواهید داشت. حتی دشمنانتان را. چون وجود دشمن هم موهبتی است که وجوب وجود دوستان را به ما گوشزد می کند. بدون دشمن ، ما ارزش دوستان را درک نمی کنیم دشمن است که دوستیها را به ما می نمایاند. در پایان از مولانا عذر می خواهم که بعد از صدها سال، حرفی را که به اختصار و زیبایی بیان کرده ، امروز خیلی ناشیانه غرغره کردم.

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم!

تا بعد...

حسن سلمانی

دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:حسن سلمانی,عشق ورزی,الهه ی الهام,مولانا, :: 9:21 :: نويسنده : حسن سلمانی

امروز بزرگداشت عارف بزرگیست که اقوام و ملل زیادی مدعی هستند که او هموطن آنهاست و البته اگر چنین باشد افتخار بزرگیست که نسیب مدعی می شود. به هر حال مولانا مولای همه ی ماست چه بلخی باشیم چه پارسی و چه قونوی. به هر حال قصد دارم یکی از زیباترین غزلیاتی را که تا حالا خوانده ام به دوستان خودم و دوستداران پیامبر شرق و اشراق حضرت مولوی تقدیم کنم.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست

شعر: مولانا

تقدیمی از: حسن سلمانی

دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:مولانا,رقص,شراب,زلف یار,الهه ی الهام, :: 20:50 :: نويسنده : حسن سلمانی

از مطالعه در آثار و احوال ایرج میرزا می شود نتیجه گرفت که شاعر آنقدر که به پیشینه ی خانوادگی خود و اشرافیت قجری اش می بالد و به آن اهمیت می دهد، پایبند دین و وطنش نیست. ایرج بیشتر می خواهد خودش را شاعری اخلاق گرا نشان بدهد تا دیندار. اصلاً گاهی به مبارزه ی آشکار با نمودهای مذهبی بر می خیزد و ابایی هم ندارد که حجاب زنان را زیر سوال ببرد و یا نمادهای دیگر دین را به سخره بگیرد. البته چنین نگرشی اما ملایمتر و دلنشین تر را در آثار مولا نا هم می بینیم:« ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم / فتنه از عمامه خیزد نی زخُم» یا طنازی های ظریف و دلچسب حضرت حافظ که:« واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن دیگر می کنند» و یا نوعی بی قیدی و عدم تعهد نسبت به یار و دیار که در شعر شیخ اجل سعدی دیده می شود:«به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار/ که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار»

برخی از اساتید سخن  ایرج میرزا را سعدی دیگر نامیده اند که البته بیشتر به خاطر روانی زبان و سهل و ممتنع بودن کلام اوست اما همان بی قیدی و لا ابالیگری را هم با درجاتی شدیدتر می توان در این شعر ایرج میرزا پیدا کرد:

« فتنه ها در سر دین و وطن است

این دو لفظ است که اصل فتن است

صحبت دین و وطن یعنی چه؟

دین تو، موطن من یعنی چه؟

همه عالم همه کس را وطن است

همه جا موطن هر مرد و زن است

چیست در کلّه ی تو این دو خیال

که کند خون مرا بر تو حلال!؟»

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:سعدی,ایرج,مولانا,حسن سلمانی, :: 14:0 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان